در حقیقت کسی نمیتواند مدعی شود که در کسب و کار و شرکت یا استارتاپ خود به بحران برنخورده و یا برنخواهد خورد، زیرا بحرانها جزء جدانشدنی کسب و کارها میباشند.
بحرانها انواع مختلفی دارند و گاهی خودشان را به صورت مستقیم نشان میدهند و گاهی هم در دل یک مسئله تکراری یا غیرتکراری خودشان را نشان میدهند که این مسائل در حقیقت پوستهای برای بحران هستند که ما به اشتباه فکر میکنیم یک مسئلهی کوچک است که در حقیقت در دل آن بحرانی کوچک یا بزرگ و پیچیده پنهان شده است.
حال یکی از مهمترین نکات این است که ما این بحرانها را چگونه شناسایی و پیدا کنیم و پس از یافتن آنها چگونه آنها را دستهبندی کرده تا به راهکارهای مربوط به هر دسته بپردازیم و به بهترین شکل ممکن آنها را حل یا برطرف کنیم؟
این مقاله شما را یاری میکند تا انواع بحرانها را شناسایی کنید و آنها را به راحتی دستهبندی کرده و سپس به دنبال راهکار بگردیم.
انواع بحرانها:
داخلی
کارکنان
فرآیند پاسخگویی به مشتریان یا ارباب رجوع
خارجی
سیاسی
اقتصادی
قوانین
دولتها
آب و هوا
منابع طبیعی
بلایای طبیعی
مراجع قانونگذاری
موارد فورس ماژور
مشتریان
مدیران
سیستم
برنامهریزیها
در بالا به انواع دستهبندیهای بحرانها اشاره شد و حال میخواهیم به روشهای دستهبندی انواع بحرانها بپردازیم تا پس از آن بتوانیم بهترین راهکار را برای حل بحران پیدا و اجرا کنیم.
ابتدا برای اینکه بفهمیم یک بحران داخلی است یا خارجی باید به ریشهیابی صحیح آن بحران بپردازیم، در زیر روش ریشهیابی مسائل را با شیوه چرایی بیان میکنم:
شیوه چرایی برای ریشهیابی مسائل:
ابتدا باید بدانیم که مغز ما چگونه مسائل و مشکلات مختلف را شناسایی کرده و برای آنها راهحل ارائه میدهد؟
طبق تحقیقات انجام شده معمولا شیوه برخورد مغز با مسائل به دو صورت عمده صورت میگیرد یا آن مسئله جدید است یا مسئلهای تکراری میباشد، برای مسائل تکراری قسمتی از مغز ما که به آن مغز خزنده میگویند فعال میشود و به دنبال حل مسئله با استفاده از تجربیات گذشته میپردازد. در این حالت مغز خزنده با مرور تجربیات قبلی و مشابه به شناسایی مسئله پرداخته و به دنبال چارههای قدیمی در آن مورد میگردد که ممکن است معمولا هم نتیجه خوبی داده باشد، اما نکته مهم اینجاست که احتمال اشتباه در این حالت وجود دارد زیرا قبل از گشتن به دنبال راهکار باید به دنبال این مورد گشت که آیا این مسئلهای که مغز ما شناسایی کرده واقعا مسئلهای تکراری است یا مغز به اشتباه آنرا تکراری پنداشته است؟!
مغز ما به شدت علاقه دارد که اکثر مسائل را شیوههای قبلی حل کند که قبلا در آن زمینه تجربهای داشته (به خصوص تجارب موفق) تا بدین صورت کمترین انرژی ممکن را مصرف نماید و نیاز به تحلیل و پردازش و استفاده از مغز منطقی را نداشته باشد!
گفتم مغز منطقی و حال باید دید که مغز منطقی چیست و چگونه کار میکند:
پس این نکته خیلی مهم است با مواردی که در مورد مغز انسان و چگونگی کارکرد آن در برابر مشکلات اشاره کردیم ازین پس با حواس جمع و دقت زیاد به مسائل نگاه کرده و برای آنها راهحل بیابیم و گول مغز خزنده را در برابر مسائل جدید به خصوص بحرانهایی که خود را در قالب یک مسئله تکراری یا ساده پنهان کردهاند و ما را به سمت راه و راهکاری اشتباه سوق میدهند.
برای اینکه بفهمیم یک مسئله برای مغز ما جدید است یا تکراری و راهکار آن باید جدید باشد یا تکراری باید از روش چرایی استفاده کنیم:
شیوه کار روش چرایی بدین صورت است که ما در مواجه با هر مسئله و یا حتی بحران ابتدا باید از خودمان بپرسیم: چرا؟
بله به همین سادگی فقط کافیست از خودمان بپرسیم چرا؟
ولی اگر راهی به این سادگی برای حل مسایل وجود داشته پس چرا هیچکسی تا به حال این را به ما یاد نداده است؟!!!
بله راهکار ساده است ولی یک نکته دارد، و آن این است که این چرا را تا آنجایی ادامه میدهیم تا به ریشههای اصلی مسئله برسیم،ما معمولا در مواجهها با مشکلات و مسایل نمیپرسیم چرا این اتفاق افتاده است و اگر هم بپرسیم دنبال پاسخ آن نمیگردیم و اگر هم دنبال پاسخ بگردیم در اکثر مواقع با استفاده از مغز خزنده به دنبال پاسخ میرویم و نه مغز منطقی و تحلیلی خود و دنبال راهکارهای قدیمی و تکراری میگردیم و اینگونه لزوما همیشه به جواب درست و کاربردی نمیرسیم.
ادامه دارد…